نمیدونم این
روزهام چطور میگذره فقط میدونم که
میگذره.با ابهام،با یک گیجی ممتد،با
خلسه ای بی پایان....شاید به آرامش قبل از
طوفان بیشتر شبیه باشه.میدونم
قراره
طوفانی در درونم اتفاق
بیفته اما هیچ ذهنیتی در
موردش ندارم...
باز هم ترانه های ناتمام
سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم
چه می کند این پاییز با دلم!
عجب حال و هوای عاشقانه ایست
این روزهای خنک پاییزی
نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد
هر چند صبح تنهایی ست
و آفتاب کوچک ظهرهایش
با تمام نبودنت
دلتنگی غروب غمناکش
و سکوت دلگیر شب هایی که:
جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند
و این پاییز چه می کند با دل من!
یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد
و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم
من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!
اما به ندیدن تو...
چه عاشقانه است این روزهای ابری
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران
غم تنهایی
چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا
چه عاشقانه است قدم زدن
در سر زمین عشق
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم
عاشقانه
لا لایی گفتن را دوست دارم
عاشقانه سرودن را دوست دارم
عاشقانه نوشتن
را دوست دارم
عاشقانه اشک ریختن را...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات
زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می
گریم...
عاشقانه می خندم...
عاشقانه می نویسم...
و در سکوت
تنهایی عاشقانه می میرم...
وقتی تـــــ♥ـــو هوایم را داری هوا هم خوب میشود ...
اصلا هوا هم به هوای تـــــ♥ـــو خوب میشود ...!!!
✔ بودنت مهم است ... همین ! ✔