♥......love.......♥

♥......love.......♥

دلنوشته های عشقولانه
♥......love.......♥

♥......love.......♥

دلنوشته های عشقولانه

خاطرات

هر کسی برای خودش خیابانی دارد…
کوچه ای…
کافی شاپی..
و شاید عطری…
که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند

باز هم پاییز...

باز هم ترانه های ناتمام

سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم

چه می کند این پاییز با دلم!

عجب حال و هوای عاشقانه ایست

این روزهای خنک پاییزی

نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد

هر چند صبح تنهایی ست

و آفتاب کوچک ظهرهایش

با تمام نبودنت

دلتنگی غروب غمناکش

و سکوت دلگیر شب هایی که:

جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند

و این پاییز چه می کند با دل من!

یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد

و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم

من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!

اما به ندیدن تو...

رویای یخی...

پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

همه شب;

پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

و در مجادله ناکوک دل و عشق،

کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

تو میدانستی;

رویای شیرینم، یخیست

"هایش" کردی

چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...